آسمون دلدادگی | ||
|
هـزار بـارم کـه از ايـن شونه بـه اون شونه بغلـتم، ايـن شـبِ لعنتی صبـح نمـي شـه ، وقتـي دلتنـگتم... تواین شب طولانی دارم فک میکنم؛ چه خوب شد که من بهشت رو به بوسه های "تو" بخشیدم... حالا؛ همه ی لحظه هام بوی بهشت داره و من... عطربوسه های "تو"رو.... دلم قهوه میخواد... ازهمون قهوه هایی که مدام به من میگی :" نخور"... چیکار کنم درصداعتیادم بالاست... چشم عسلیِ من ،قهوه همون چشمای تواه... تیره ...تلخ....پراز غم... اما آرام بخش و اعتیاد آور... چیکارکنم خوب؟هیچ کجا جزخواب روی بازوای مردونه ات... برام امنیت رو معنا نمیکنه... ای کاش دنیا ساعت بود من وتو عقربه های اون... تا هر یه ساعت یه بار به هم میرسیدیم.... چه رویایی شیرینی. یاحق نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |